دیگه واقعا از دستش خسته شدم.هر روز یه بحث مسخره رو پیش میکشه و اعصاب آدمو ب هم میریزه.بعضی وقتا از شدت نفرت ازش تنم میلرزه.از وقتی که یادمه همینجور بوده.تو این نوزده بیست سال یه بار نشده مغزمو آروم بذاره.نمیفهممش اصن.چرا از من متنفره؟
گزین گویه های مطهر/8 بازدید : 101
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 11:38